کاش...

کاش تورا نمی شناختم
کاش برای بودنت به خدا دعا می کردم
کاش برای رفتنت به خدا دعا نمی کردم
کاش زود دیر نشود
دوست باش تا برای ما بیاموزی بودن را

دو قدم مانده به عشق

بنام حق
تنها تو می خوانی مرا
تنها تو می دانی مرا
با چه بگویم شرح فراق که تنها تو داری مرا
درست ان لحظه که مادرم مرا به این دنیا اورد باز تو می شنیدی صدای گریه هایم را
در ان خون کثیف چه پروراندی ؟
چه کسی شناسنامه نوشت برایم؟
همان لبهایی که اکنون وامانده اند از تسبیح چگونه بر تو التماس می کردند؟
اوردی تا این منزل ،خب
ابروداری کردی تا این درگه ،خب
ازسرما وگرما رهاندی ودر اتشم نینداختی
اینهمه برایم دوست افریدی ،خب
بگو تا بدانم که چه راهی برایم گسترانده ای
هرچه باشد درطلبت قدم خواهم نهاد چرا که راه را توبرایم کشیدی
بنده ترینت خواهم بود اگر بیاموزیم رسم بندگی را
من که باشم
من برای چه توانم سخن برانم
هرچه دادی خود دادی از ان توست
غیر از این است که ذلیلم نگرداندی
غیر از اینست که برایم همیشه نگهبان نجات گماردی
من که باشم
نمی توانم به عظمت خلق وخالق تو حظه ای شک روادارم
ازروحت در این حقیر دمیدی تا براه راست روم
خدای من
خدا
بهتر می دانی که نحیف تراز انم که مرا به حال خودم وا بگذاری
دستم گیر
دعایم کن
بالینم را در شب شتافتن بسویت نورانی گردان
اندک مانده تا بدانم که
ناتوانم
و هرچه بوده خواسته توست

سلام بر دوست

اگر واقعا از این هم کلامی معذبی؛بگو تا ترکت کنم
چرا دیگر نمی نویسی
برسرهبوط چه امده

مشتاق دیدار

بنام خدا
مابرای دوستانمان تا حال نتوانسته ایم دوست باشیم
انشالله خداوند لیاقت خدمت به انها را در این حقیرقرار دهد

می خواهم ازدوست

فقط دریک صورت موافق نبودنت هستم
انهم زمانی که زندگیت با بودن من درکنارت معنی خودراازدست بدهد
لطفا برای رفتن از من مایه مگذار.اگر هستی ، بهترنیست صدای دلنشینت را بنشنوم؟
فردا دلم را خواهم اراست تا اگر دوستم بماند ،بداند که عزیز است برایم
واگر برود باز عزیز است
فردا منتظرم
اما می ترسم بگویم که شاید فردا نیاید
شاید امسال مثل عید ،فردا نیز دوستم پشت ابر پنهان بماند

بگو

می مانی یا می خواهی بروی؟

سراغازی جدید

بنام خدا
دوست دارم برای پاییز سال اینده برنامه های خوبی داشته باشم
امسال که نشد ونتونستم به پاییز برسم وتا ان موقع می تونم بدهیهامو بپردازم