۱۳۸۸ اسفند ۱۶, یکشنبه

گل سرخ

با خدا بی خبر زخود عاقل و دیوانه منم
منم
منم
اونکه با عشق و خاطره میره ازاین خونه منم
منم
منم
چشمهایم را می بندم .درست نمی دانم که آیا همان مردم که من خیلی براش اعتماد داشتم
این جملات رو با همان صداقت ته دلم می خوانند ،یا دررساندن این مطالب به دل او کم لطفی می کنند.برای بودنم خیلی دلیلها داشتم وبرای رفتنم تنها یک دلیل.اما با تمام وجودم ایستادم تا قدم خمیده شود حتی به حریم خدا نیز دست نامحرم بردم
وبرای یک عمرم این گناه مرا خواهد فرسود.
نه من همان حسین ترم که بودم
برای ناگفته هام خیلی گفته ها دارم
اما چه بگویم که آن دل نیز مرا به بهایی اندک فروخت
می گفتم یافته ام دلی که زخمهایم را بکارد وازانها معجونی بسازد مست اگین
اما دریغ از این که دلکم برای یک دریا ساخته شده
یا اب شیرین را درخود دارد یا اب شور
راستی اگه سیاهی دلم را بشویم وبرای سپیدی ان پیراهن سپید بپوشانم باز می توانی براش خرده بگیری
تب وتاب .عشق وهوس.دوست داشتن ونفرت.همه وهمه برای صیقل دادن ما امده اند
اگر ما نبودیم انها بودند؟
می گویم خداگناهم را انقدر میفزا که دیگر نتوانم گناه بکنم
خداوندا برای من هرچه خواستی دادی اما یک چیز بیشتر نیازمندم وان معرفت
خدای من خوب می دانی چقدردراین شلوغی تنهایم
تنهایی مرا از من مگیر
خدایا بهترمی دانی که همه را بشتراز خیلی ها دوست دارم
عشق ورزیدن را نیز به من بیاموز
خدایا گناهم چیست؟
خدایا خدایم کیست؟
خدایا برای من چه میگذرد؟
خدایا چقدردوستم داری؟

هیچ نظری موجود نیست: